سفارش تبلیغ
صبا ویژن

SICK LOVE

خیلی بی من راحت بودی، نه؟ نبودن من روی تو کلی تاثیر مثبت گذاشته، نه؟همش در فکر این بودی که چه کنی که بیشترین استفاده را از نبودنم بکنی؟ اینکه چه می شد این نبودن هیچگاه جایش را به بودن ندهد؟ ولی من آمدم؛در حالی که دلم لک زده برای لک زدنت،تنفست ،خواستنت،بوییدنت،آزارهایت و خلاصه هر چه متعلق به توست. نا امیدت که نکردم؟! آخر گفته بودم شاید هوای تکرار قصه بیابانگردی مجنون به سرم بزندد و تو شاید ته دل مثل حریرت کمی امیدوار بودی اینطور بشود.ولی دیدم که مجنون بی عشق چیزی نیست به جز یک اسم قدیمی و چرا ما نباید اسطوره شویم؟ مگر نه اینکه در همان یک مورد با او اشتراک داریم؟ بی خود سعی نکن خودت را از چشمانم بیندازی.جای تو قرص قرص است و در این سفر قرصتر هم شد عین قرص ماه صورتت. هر که را می دیدم ناخودآگاه در مقام مقایسه بر می آمدم و حتی بدون یک درگیری زرد تو را پیروز اعلام می کردم و چه زود فهمیدم که مقایسه تو اشتباه است زیرا کفه ی هیچ ترازویی گنجایش روح عظیمت را ندارد و نخواهد داشت. راستی منت گذاشتی،قدم رنجه کردی، کف پاهایت را بوسه گاه چشمانم قرار دادی و دیشب به خواب این عاشق تنهایت آمدی. فهمیده ام که گاهی از اقیانوس محبتت قطراتی به اطراف می پاشی و چه خوشبخت بوده ام که دیشب یکی از این قطرات دنباله روی اشک چشمانم بوده است.ولی حیف،من چقدر دیر به دیر سهمم را از سرنوشتت می‏گیرم. از خوابم می گفتم، می خواستم چیزی در گوشَت بگویم،شاید وسوسه دادن نشانی اینجا به تو بر من غلبه کرده بود،همین که سرم را به تو نزدیک کردم عطر بید مجنون موهایت چنان مستم کرد که به قول سعدی دامنم از دست برفت.لحظه ای لبهایم را روی لاله ی گوشَت گذاشتم و بعد سرت را روی سینه ام فشردم.بماند که همان لحظه مادرت آمد و چه اتفاقاتی افتاد ولی هر وقت که یاد آن لحظه می افتم گرمایی از قلبم سوی تک تک سلولهای بدنم که یک صدا تو را می خواهند گسیل می شود که عطش آنها را زیاد می کند و ضربان قلبم را، آنچنان که از سرعت گریز از جو هم می گذرد و مرا به آسمانها همانجایی که جایگاه حقیقی توست می رساند. در خواب دعا می کردم هیچ گاه بیدار نشوم ، درست مثل همان شبهایی که تا صبح با هم بیدار بودیم و آرزوی هر لحظه ام نگذشتن همان لحظه بود و همیشه هم عقربه های ساعت مانند همه ی لحظات با تو بودن آنچنان می دوند که گویی آنان هم در ماراتن عشق،همانی که آخر خطش هستم، شرکت می کنند. بار بعد زودتر به خوابم بیا و بیشتر بمان نگذار بین لحظات خوشبختی ام اینقدر فاصله بیفتد. راستی در سفر به جمکران هم رفتم و یاد آن روزی افتادم که برایت از حال معنوی آنجا گفته بودم.واقعا چه جای عجیبی است،همیشه حالم را دگرگون می کند.از آن لحظه که پایم را در مسجد گذاشتم و بر خاک پاکش بوسه زدم چنان اشکی از چشمانم جار یشد که تا مدتها یارای جلوگیری از آن را نداشتم.قدم زدن بر بال فرشتگان هم لذتی دارد ها.آنجا هم یک نامه نوشتم و در چاه انداختم.باید ببخشی که برای غیر تو نوشتم ولی موضوع آن هم تو بودی.از آقا خواستم مواظب عشقمان باشد و آن را پاک و جاودانه نگه دارد. رفت حاجی به طواف کعبه و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم دیوانه ترینت
نوشته شده در چهارشنبه 89/6/3ساعت 11:32 عصر توسط HASHEM BOY ARIAEE نظرات ( ) |



Design By : P I C H A K . N E T





انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس