سفارش تبلیغ
صبا ویژن

SICK LOVE

این اولین نامه ایست که در حالی می نویسم که می دانم آن را برایت خواهم فرستاد و تو اگر منت بگذاری آنرا می خوانی و یا حداقل سرسری نگاهی به آن می اندازی،مثل کسانی که موقع خواندن یک رمان عشقی تنها ابتدا و انتهایش را می خوانند. نامه های قبلی را خودم می نوشتم و چون دلم نمی آمد برایت بفرستم خودم آنها را پاره می کردم.اینها را تو پاره کن.همین که آنقدر به آنها اهمیت بدهی که پاره شان کنی خودش کلی افتخارست.فقط نازنینم مواظب باش، این روزها کاغذ ها هم می بُرند انسانها که دیگر هیچ. همیشه فکر می کردم اگر تو قدمی هر چند کوچک به سویم برداری آنشب به جبران همه ی شبهای بیداری ام بخوابم، ولی نشد. آخر چگونه بخوابم و نادیده بگیرم فریاد قلبم را که می خواهد صدای ضربانش را به تو که سر بر سینه ام گذاشته ای برساند و دستانم را که در آرزوی دستانت می سوزد و لبهایم را که تمنای هزار بوسه را فرو می دهند. خوشحالم. دیروز از کسی که خیلی دوستش دارم و تولدش بود هدیه ای گرفتم.نمی دانم شاید یکی از کادوهای تولدش بود که به حرمت دل شکسته ام باز نکرده به من داد و من احساس کردم که بالاخره عشقم را اثبات کرده ام آنهم بدون عشقبازی.همیشه برای کسانی که دنباله روی عشق هایی بوده اند که با عشقبازی ثابت می شود افسوس خورده ام و حال شادمانم که راه صحیح را یافته ام. یادت می آید؟ گفته بودم آدمها (و یا شاید فقط عاشق ها) دو دسته اند یا نامه می دهند و یا ادامه.ممنون که گذاشتی نامه دادن را ادامه دهم هرچند این دلیلی باشد یرای این که تو هم آزارهایت را ادامه دهی؛آخر می دانی که اگر هم اینطور باشد چون از سوی تو آمده نیکوست. ثابت کردی که اگر بخواهی چشمه که هیچ،قطره ای از زیباییت را نشان دهی آنوقت ثابت می کنی که از زیباترین فرشته های خدا هم زیباتری، البته منظورم دیگران است به من که مدتها پیش اثبات شده است. این روزها احساس می کنم می خواهی چیزی بگویی، چیزی که تاکنون نه تو گفته ای و نه من شنیده ام. خواهشم این اینست :بگشا،راز دل بی قرارت را و پرده ی خواب شبهای پریشانت را.غم ژرفای اقیانوس چشمانت را برایم تفسیر کن ، بار رویاهایت را را به من بسپار و دوباره همان پروانه ای شو که آزاد و رها به هر و می پرد و دست هیچ کس، حتی پسر بچه ی بازیگوشی که مدتهاست به دنبالش دویده به اون نمی رسد بجز من.آخر تنها من معمای گرفتن این پروانه را اموخته ام و تنها من تک تک خالهای پرهای ان را هزار شب و شبی هزار بار شمرده ام. ببینم یعنی تو مرا سزاوار داشتن خطی از احساست هم نمی دانی؟ بگو،آنچه را نگفته ای و نشنیده ام بگو. کنجکاوترین عاشقت
نوشته شده در چهارشنبه 89/6/3ساعت 11:32 عصر توسط HASHEM BOY ARIAEE نظرات ( ) |



Design By : P I C H A K . N E T





انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس